معنی کلمه ماخون چیست؟
معنی کلمه ماخون چیست؟ و آیا اصلا چنین کلمه ای در زبان فارسی یا عربی و حتی آذری وجود دارد؟ باید بگوییم نه!!
خالق این واژه ی مجعول, کارشناس ادبی بیسواد یا کم سواد یک برنامه تلویزیونی ماهواره ای هست. یک برنامه با موضوع سرگرمی و مخاطبان فراوان.
ارکستر مینواخت و شرکت کننده با خواننده های نیمه حرفه ای همصدا میشد. بخشی از شعر ترانه حذف میشد که با سکوت خواننده, شرکت کننده باید شعر را بخاطر میاورد.
و اینگونه شد که با بیسوادی مجری. از دل دو کلمه سادگیم همخون .با یک سکون در پایان واژه اول .کلمه ماخون اختراع شد.
و اینک در پایین میخوانیم که یک اشتباه مجری در یک برنامه تلویزیونی تا چه حد فراگیر میشود که حتی این واژه مجعول , سر از شعر در میاورد!
معنی کلمه ماخون چیست؟
آهنگ منتخب در قسمتی از این برنامه, ترانه قدیمی عاشق میشم با صدای بانو بتی بود. که دارای یکی از غنی ترین شعرها از استاد سعید دبیری میباشد.
- تب تند تنم یه تابستون تو رگهام میدوه خون
دارم عاشق میشم عاشق - قلب من زلزله بارون
من آروم چی شده - که گمم گنگ و پریشون
دارم عاشق میشم عاشق - یه چیز تازه مهمون
می گرده تو حسم - که مثل حس بلوغه
چجوری بگم چیه اون - نکنه وسوسه باشه
- شده با سادگیم همخون(که به اشتباه گفته شد شده با سادگی ماخون)
مثل سیب سرخ حوا - شدم از وسوسش پشیمون
- پر دلشوره شدم پر تشویش
همه ی تنم آتیش - انگار عاشق شدم عاشق
نکنه یه روزی پنهون توی جلدم اومده
روح شیطونی شیطون - انگار عاشق شدم عاشق
یه چیز تازه مهمون میگرده تو حسم
که مثه حس بلوغه - چجوری بگم چیه اون
متن با مایه طنز
اندر احوالات شاعری که سهو مجری را جدی گرفت!
دیگر اکنون کسی فارسی را پاس نمیداشت و اکنون پیکر لگدمال فارسی میان اندک طرفدارانش دراز کش .واپسین نفس هایش را میکشید.
حتی پارسیانی که مقیم غربت بودند نیز فارسی را فراموش می داشتند. روزگاری مجری دیگری نام فیلم گوزن ها را GO زن ها خطاب نمود.
هر واژه ی جعلی همچون تیری بر پهلوی پیکر فارسی می نشست و بیشتر مسیرش را برای فوت هموار مینمود.
واژه ماخون همچون پیکانی زهرآلود بر تن فارسی فرو رفت. طرفداران که حلقه وار بر اطراف پیکر نیم جان فارسی نشسته بودند. متعجب از این کلمه انگشت به دندان گزیدند.
آری چنین شد که این واژه متولد گشت. زبان به زبان نقل گردید تا به گوش شاعرکی نوکار رسید. این شاعرنما, شوربای سبزی تناول مینمود و از بالای ان کوزه ای دوغ به اندرون سرازیر میکرد. تا سرگیجه ای شگرف بر او مستولی میگشت.
و سپس در مستراح جلوس مینمود در حین اجابت مزاج , کلماتی آشفته از دهانش بیرون میامد که نامشان را شعر مینهاد.
کسانی بر او خرده گرفتند که ای یارو. با دوغ و شوربا نمیشود چت نمود و به عالم هپروت صعود کرد. نتیجه این سبک خوراک در نهایت قولنج و بیرون روی می باشد.نه سخن منظوم.
و این شاعرک در جوابشان فرمود. خفه!
و سپس بارها در قافیه ها واژه ماخون را وارد نمود.
بدین مضمون.
- من سبزی قورمه
- تو اما ترخون
- من عاشق دلمه
- تو اما ماخون
- من رنگ خیارم
- تو بامن همخون
- گاهی که انارم
- تو ملعون, ماخون
عاقبت ماخون
هنوز اهل ادب انگشت به دهان بودند که این شعر با قافیه ماخون بیرون آمد. خنده ناگزیر همه شان را فرا گرفت. فارسی روی بازوی چپش اندکی بلند شد.نظری به اطرافیان بنمود و بی اختیار از سر تاسف زیاد, خندیدن گرفت.
ابتدا خنده اش با سرفه قطع میشد. ولی کمی بعد دیگر سرفه جلودار خنده اش نبود. خنده تبدیل به قهقه شد و هر لحظه وحشتناک تر گردید. هی میفرمود ماخون!! ماخون!! و صدایش بلندتر میگشت و خنده اش دهشتناکتر.
طوریکه بجای خنده بر اطرافیان وحشت مستولی گشت و با چشمان گرد به رخسار بی اختیار از خنده فارسی خیره گشتند.
قهقه فارسی ادامه یافت تا اینکه حین تلفظ آخرین ماخون لبانش همانند غنچه قفل گردید وکبود گشت و جان از تنش پر گشود.
بیشتر بخوانید.روانشناسی رنگ سبز
نظرات کاربران