هنر یا مکتب فلورانس
هنر یا مکتب فلورانس یا نقاشی فلورانس به هنرمندانی اطلاق میشود که در قرن چهاردهم در فلورانس، تحت تأثیر سبک ناتورالیستی پرورش یافتند.
عمدتاً از طریق تلاشهای جوتو دی بوندون، و در قرن پانزدهم، مکتب پیشرو در نقاشی غربی. برخی از معروف ترین نقاشان مکتب فلورانس اولیه عبارتند از: فرا آنجلیکو، بوتیچلی، فیلیپو لیپی، خانواده گیرلاندایو، مازولینو و ماساچیو.
فلورانس زادگاه رنسانس عالی بود، اما در اوایل قرن شانزدهم، مهمترین هنرمندان، از جمله میکل آنژ و رافائل به رم جذب شدند، جایی که بزرگترین سفارشها در آن زمان بود.
این تا حدودی پیروی از مدیچی ها بود که برخی از آنها کاردینال و حتی پاپ شدند. روند مشابهی بر هنرمندان بعدی فلورانس تأثیر گذاشت. در دوره باروک، بسیاری از نقاشانی که در فلورانس کار می کردند به ندرت چهره های اصلی بودند.
هنر یا مکتب فلورانس
وقفه ای در نقاشی فلورانسی در حدود 1465-1475 رخ داد.
همه هنرمندان قدیمی مرده بودند و مردانی که قرار بود در نیمه دوم قرن تسلط پیدا کنند بسیار جوان بودند که نمی توانستند با آنها ارتباط طولانی مدت داشته باشند.
سه تن از این هنرمندان جوان، آنتونیو پولیولو، ساندرو بوتیچلی و آندریا دل وروکیو، کار خود را به عنوان زرگر آغاز کردند.
که شاید تاکید خطی و حس حرکت قابل توجه در نقاشی فلورانسی اواخر قرن پانزدهم را توضیح دهد.
نقاشان فلورانسی اواخر قرن پانزدهم
آنتونیو پولائولو علاوه بر زرگر، نقاش، مجسمه ساز، حکاکی و معمار بود. آثار او حاکی از شیفتگی او به ماهیچه ها در عمل است.
می گویند که او اولین هنرمندی بود که بدن انسان را تشریح کرد. او در محراب “شهادت سنت سباستین” (1475؛ گالری ملی، لندن) کمانداران را از دو منظر ارائه می کند تا فعالیت عضلانی آنها را نشان دهد.
نقاشی او (قبلاً در اوفیزی اما اکنون ناپدید) و مجسمه کوچک او (بارجلو، فلورانس) از “هرکول و آنتائوس”، مانند حکاکی “نبرد برهنه ها”، مبارزه و کنش خشونت آمیز را به تصویر می کشد.
«تجاوز به دیانیرا» (گالری هنری دانشگاه ییل، نیوهون، کانکتیکات) بر یک عنصر جدید دیگر در نقاشی فلورانسی، محیط منظره، در این مورد پرتره ای دوست داشتنی از دره آرنو با شهر فلورانس در پس زمینه تأکید دارد.
نگرانی مشابهی در مورد فیگورهای متحرک، حس حرکت در سراسر سطح پانل و منظره در آثار قبلی ساندرو بوتیچلی قابل رویت است.
در تابلوی معروف خود “پریماورا” (اوفیزی) او از خط در به تصویر کشیدن موها، پارچه های روان یا خطوط یک بازو برای نشان دادن حرکت فیگورها استفاده می کند.
در همان زمان، ژست و ژست فیگورها یک حرکت خطی بالا و پایین را در سراسر سطح نقاشی ایجاد می کند. نقاشیهای معروف بوتیچلی از مدونا و کودک، شیرینیای را نشان میدهد که ممکن است از فرا فیلیپو لیپی آموخته باشد.
همراه با حس ظرافت و ظرافت خودش. نوعی عصبیت و درون گرایی بدبینانه ذاتی در آثار اولیه بوتیچلی در حدود سال 1490 پدیدار شد.
«میلاد عرفانی» او در سال 1501 (گالری ملی، لندن) حتی به یک معنا انکار تمام آنچه رنسانس برای آن بود. ابهامات فضا و تناسب به سمت ایجاد بیسابقه بیانیهای بسیار شخصی و دارای بار عاطفی است.
نقاشان فلورانسی فعال در دهه های پایانی قرن پانزدهم
نقاشان فلورانسی فعال در دهه های پایانی قرن پانزدهم عبارتند از آندریا دل وروکیو، که بیشتر به عنوان استاد لئوناردو داوینچی و پروجینو شناخته می شود.
فیلیپینو لیپی نیز وجود داشت که ظاهراً در زمان مرگ پدرش، فرا فیلیپو لیپی، نزد بوتیچلی شاگرد بود. او گروهی از مدونا را نقاشی کرد که به راحتی با کارهای اولیه بوتیچلی اشتباه گرفته می شوند.
با این حال، تا سال 1485، او سبکی تا حدی عصبی و آشفته را توسعه داد که میتوان آن را در «دیدگاه سنت برنارد» در بادیا، فلورانس بسیار رسا مشاهده کرد.
آخرین آثار او، مانند مجموعه نقاشیهای دیواری که در سانتا ماریا نوولا (1502) کشید، استفاده از رنگ و تحریف فرم را نشان میدهد. که ممکن است یک نسل یا چند نسل بعد بر توسعه بعدی شیوهگرایی در فلورانس تأثیر گذاشته باشد.
یکی دیگر از نقاشان فعال در این زمان دومینیکو گیرلانداخو بود که کار هنری او به عنوان گزارشگر صحنه فلورانس سپری شد.
مجموعه نقاشی های دیواری “زندگی باکره” در سانتا ماریا نوولا (تکمیل در سال 1490) را می توان به عنوان زندگی یک دختر جوان فلورانسی و همچنین یک نقاشی مذهبی مشاهده کرد.
هنر او قبلاً در زمان خودش قدیمی بود، اما او به تعداد زیادی از هنرمندان فلورانسی، از جمله میکل آنژ، آموزش هنر دشوار نقاشی دیواری داد.
انتشار نوآوری های مکتب فلورانس
اکتشافات و ابداعات اوایل قرن پانزدهم در فلورانس در اواسط قرن شروع به انتشار به سایر مراکز هنری کرد. نقاشان سینا به طور کلی سنت های قرن چهاردهم را ادامه دادند.
به جز هنرمندانی مانند ماتئو دی جووانی، نروچیو دی بارتولومئو و وکیتا که به تنهایی در آن شهر تا حدی تحت تأثیر فلورانس بودند.
در فرارا، کوزیمو تورا، فرانچسکو دل کوسا، و ارکول دو روبرتی تأثیر فلورانس را که توسط پیرو دلا فرانچسکا انتقال یافت، احساس کردند.
با این حال، تنها در پادوآ و ونیز، نقاشانی پدید آمدند که در واقع می توانستند برتری فلورانس را به چالش بکشند.
آندره آ مانتنیا تحت تأثیر مجسمهای که دوناتلو در پادوآ اجرا کرد، هنر دوران باستان در اطراف او و آموزش استادش فرانچسکو اسکوارتیونه بود.
نقاشی های دیواری که او در سال 1455 در کلیسای اوتاری کلیسای ارمیتانی در پادوآ (تخریب در جنگ جهانی دوم) تکمیل کرد. برخاسته از سنت های فلورانس بود، سنت هایی که مانتنیا مهر خاص خود را به آنها داد.
فضای او مانند فضایی است که فلورانسی ها ابداع کرده اند، با این تفاوت که او خط افق را پایین می آورد تا به چهره هایش ماندگاری بیشتری بدهد.
پیکره های مجسمه ای و اغلب سنگی او از دوناتلو و مدل های روم باستان نشات میگیرند. استفاده او از جزئیات تزئینی مربوط به دوران باستان،
آموزش تقریباً باستان شناسی را که از Squarcione دریافت کرده بود، نشان می دهد. در سال 1460 مانتگنا به مانتوا نقل مکان کرد و در آنجا نقاش دربار خانواده گونزاگا شد و تعدادی پرتره خانوادگی و تصاویری که اسطورههای باستانی را به تصویر میکشید اجرا کرد.
محرابها، تفسیر دوران باستان و حکاکیهای او، او را در شمال ایتالیا برجسته کرد و تأثیر زیادی بر معاصران و جانشینانش گذاشت.
نظرات کاربران